جنازه ماه را
پاسدارانِ سلاخخانه هر نیمهشب
از دره پسكوچههای خاك و لجن
در تابوتِ زنگزده آهنی میبرند.
صفِ تیرهای چراغبرق
پاورچین از كنار شب میگذرد.
محاق
یگانه مفهومِ روشنِ زمان است
وتابوتِ روان
شمارشگرِ بیشائبه آن.
از اوراقِ فراموشِ ماه
گورهای بیشمارِ گورستانِ بینشان
هریك ورقی به كف دارد.
خونِ ماه چه رنگ است؟
در قتلعامِ رنگ
سیاه جامه ناگزیرِ جهان است.
تنها سلاخخانه میدرخشد.
خون ماه چه رنگ است؟
شب بود
و ماه
در تابوتِ حلبی
بر دوشِ شبداران میرفت.
تنها قدمِ لنگِ تیرهای چراغبرق
باكورسوی سوگوار
بدرقه بیآوازِ جنازه بود.
ژوئیه 90