پناه بر آینه چه دردی
و چهكنم با این پزشكانِ درمانده
و این سوسكهای ساكت
در شیشه كپسول لییییییز
مثلِ خودشان میخورم
سراغشان كه میروم
چهمیكند با جمجمه
این لوله اسلحه
مگسك میزند و نمیكُشد
مینشیند و برنمیخیزد
كه شیرینی تو!
منی
زایاترم از زنی
خیره به ماه
بی لباسی پلنگی
لختتر از آینهها
پناه بر مهتاب
جیمت را جمعكن جهان
نونت را میخواهم
دگمهاش را مكیدهام گشودهام
بارها، هزارها
تیلههات را عشق است
به كدام جو بفروشم آن جهان را؟
پناه بر دستانت
كه میلرزاند خندههایم خدایان را
دكتر شاخكهایش شكسته
مانده حیرانِ من
رعد میزند در كاسه چشمانم
پناه بر واژگان
برق را باید بجوم
9/10/2012
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشمش. حافظ