كوچه هرچند خالی است
اما صدای ناله مردانی هنوز میآید
نقشِ خشم را بر خشت موریانه نخورده
هیچ بارانی مُهرِ پنجهها را بر دیوار نشُسته
و هوا قالب قدمهای مغرورِ زنان را حفظ كردهاست
دستبندها را باد نمیبرد.
ما در آیینهای سرخ خلاصه شدیم
زخمی و شرمسار
پنجرهها میگریند
و ما در حسرت میسوزیم.
پیكارِ آیینههای تهی
تكثیرِ خلاء خواهدبود.
8/2/97