با آرزوی سالی نو



زنگ‌می‌زدند
حوصله اصلا نداشتم
با این برفِ سوزان
این سوزِ دیرپای‌.‌.‌.
و این هیجانِ عید؟

رفتم اما بازكردم عاقبت
آخ مگر تو به دیدارم آیی ای عشق
دستی به دلِ ما بكشی بگویی
ــ برخیز ای تبعیدی كهنه
این عیدی تو
خودم چیدم
باغِ شاهزاده ماهان
غوغای این بیدمشكها
سر بود از ستاره‌ها و گنجشكها

بنشینی با ما
شرحی از یار بگویی و دیار
دیوهاش‌ چون به تطاول؟
اهریمنش‌ چگونه در چپاول؟
دریغا چنین است ویران
معشوقه اسیر، ایران
كنامِ گرگ و روباه
بر كه افتاد نسلِ شیران

آری ایرانِ ما
همان شاهدختِ زمان
تاجِ آ
بر آغازِ تاریخ
و تو یاری ای عشق
و تو آری ای عشق
دورِ چرخ از واگشت
دوران دیگر
نوروز تاریخ را
فصلِ نو نویسد
متنی دیگر
از آ تا ی
آزادی
آ .‌.‌. زا .‌.‌. دی

26/2/2013