از «آ» تا «ی» ای آزادی



قلم را برمی‌دارم
تا این سرِ صبح مثلِ الیوار*
مشقِ آزادی‌كنم

پرنده‌های این دور‌و‌بر
همه آزادند
قفسی نیست كه دستم به بالی برسد
زنان و دختران
هرچه بخواهند هرجا كه بخواهند
خالكوبی می‌كنند كه مُد است
مگر آزادی

روی برگها بنویسم؟
رقصانند با بادِ پاییز
روی گلبرگها؟
كه هركس‌ بخواهد می‌خرد
روی شبنمها؟
كه همه‌جا خیره نگاهت می‌كنند
یا روی گورِ خدایان؟
نه بیفایده است
نوشتن در پادشاهی سوئد
واژه‌های غم‌انگیزی چون آزادی

مگر نقشه از روی دیوار بردارم
و دلش‌ آنجا
كه خفته‌است شیرِ آسیا
سرش‌ داد‌كشم:
آی .‌.‌. آزادی!

نه بیفایده است
با این سلسله عصب
كه می‌گسلد در باد با واق‌واقِ ساعتها
برگشته از دیوارِ روبرو
بارها فریادها

كو آن سینه، آن حنجره
كه بر دمد این فریاد
برسد به وصالِ آراس
بنشیند بر لبهای كارون
موج‌افكند به خلیجِ فارستر از ما
در رحمِ خشكِ زاینده‌رود .‌.‌.
كو؟ كو آن فریاد؟

همان فریاد كه برمی‌آمد از جگرِ آرش
خنجرِ رستم، سینه كیخسرو
نه پهلوانانِ این روزگار
كه به موشهای خپلِ بقالی
بیشتر می‌مانند
جیغهاشان تیزتر از ناخن
مگر توی چاهكِ چشمهاشان
بخوانم وِردی
از « آ » تا « ی »
آزادی

12/10/2012

* پل الیوار 1895-1952 شاعر سورآلیست فرانسوی. یكی از مشهورترین شعرهایش‌ عاشقانه‌ای‌ست
خطاب به آزادی كه بارها به فارسی ترجمه‌شده.