ــ ما گناهِ توایم. خداوند گفت
ــ ما سوروساتِ توایم!
گُلِ سوری نسرودهبود
عابدی بود، هیچش به دست
ذِكرمیگفت از برای ذَكر
دردِ حوری و توبا:
ــ اصلا خراباتِ توایم بارالها!
كودكان جمعكردند، خداوند
شیمیایی بود
ــ نمیخواهم بمیرم! گُلِ سوری
میگریست
تابو ... تابوتها گُلدانند،
خداوند نمیشكست
گازی بنامِ سارین
گازی بنامِ خردل
دلت آباد، چه مرامِ بانمكی
تابوتها گهوارهاند، توپها
لالایی، تفنگها قلقلی
ــ نمیخواهم بمیرم!
كودكان جمعكردند
جانِ عابد مور داشت
ــ پای سور كیست؟ خداوند بازیش
میآمد
گُلِ سوری، گُلِ سوری، گُلِ
سور
نبظم را میگیرم
ما را نگهدار ای خاك پرتپش!
1/9/2013